پایان 5 ماهگی
امروز دختر نازم وارد شش ماهگی می شود وقتی نگاهش می کنم باورم نمی شود. این عروسک کوچولو 5 ماه در کنارمون هست.
عروسکم دوست دارم ساعتها بنشینم و نگاهت کنم وقتی بهت زول می زنم با چشمان گرد مشکی بهم خیره می شوی از نگاهم احساس آرامش می کنی.
دیگه شناختت نصبت به من و بابایی و اطرافیان کامل شده است.
در این ماه جوجوی من یاد گرفته غلت بزند فعلا از سمت چپ رو شکم می خوابد سرش را بالا می آورد و اطراف را نگاه می کند این حرکتش را خیلی دوست دارد.
هر وقت صاف می خوابانمش دوباره خودش رو شکم می شود بعد از دو و سه دقیقه که خسته شد اولایل با بینی روی زمین می افتاد وشروع می کرد به جیغ زدن ولی به تازه گی سرش را کج می کند و می خوابد . فدای اون بینی کوچولوت بشم که قرمز می شد.
وقتی جوجوی من گرسنه می شود دستشو، بالششو، لباسشو و هر چی که اطرافش هست را می خورد بهتر بگم ملچ و ملوچ می کند.
یکی از کارهای جالب و قشنگ دخترکم که همه خندشان می گیرد و تعجب می کنند آواز خواندن هست. مثلا وقتی تو ماشین ضبط روشن است با ریتم اهنگ آواز می خواند و وقتی خوابش می گیرد یا از خواب بیدار می شود و ما هنوز خوابیم با صدای بلند شروع به آواز خواندن می کند.
عاشقم جیگر مامان عاشقتم هوارتا
خیلی خوشحالم که دختری به گلی بهارم دارم خدایا بازم شکرت از این همه نعمتهای زیبایی که به ما انسانها داده ای.